چقدر زود ثانیه ها در گذرند ...
وَه!!! انگار نه انگار مثل همچین شب دلپذیری در کنجه گوشه ی اتاقم کنار تختم نشسته بودم و پنجره باز بود و ماه می درخشید و نسیم بهاری گاه و بی گاه در میان دسته مو های پریشانم جست و خیز میکرد و بوی گل های بهاری خستگی رو از وجودم دور میکرد شب هایی که فقط من بودم و سکوت و صدای خزیدن قلمم بر دل کاغذ ها...
چه شب هایی بود یاد ان لحظه ها بخیر...
.
.
خداروشکر در نهایت جزوه شیمی فیزیک ( خلاصه ها و کلیات یادداشت برداشتی هام) به لطف مهندس عزیزم برادر گران !! پس از چندی التماس بیش از حد کردن !!! (اصن یک ادم سر سختیه که خدا می دونه ؛شیطونه میگه ....) اسکن و اماده شد . دست برادر عزیز درد نکنه و خدا زود تر شرشو از سر ما کم کنه بپروندش از ایران ببردش در جایی که قدرشو بونن !! هر چند که خودش همیشه میگه قصد رفع زحمت نداره !!!
تقدیم به دوست خوبم پسر گل که میخواد کاری بکنه کارستون...!